Xavier I am a ORODIST
Joined: 09 Apr 2008 Posts: 223
Location: اصفهان
|
|
249 سال پيش روز 27 ژانويه بود که نابغه بي همتاي موسيقي، ولفگانگ آمادئوس موتزارت در سالتزبورگ بدنيا آمد. نابغه اي که در مدت 35 سال زندگي با تصنيف بيش از 600 قطعه پايه هاي موسيقي کلاسيک را آنچنان استوار بنا نهاد که پس از او ديگران با آرامش خاطر با تکيه بر ستونهاي استوار آن به خلق آثار هنري پرداختند. به بهانه سالروز تولد اين موسيقيدان بزرگ اطريشي مطلبي تهيه کرده ايم که مي خوانيد.
موتسارت استعداد ذاتي خود را در كودكي بروز داد.وقتي كه 5 ساله بود آهنگ ميساخت وزماني كه تنها 6 سالش بود به عنوان تكنواز دوم با واريا نزد امپراتور اطريش مينواخت.
لئوپولد فكر كرد كه مناسب است استعداد خداداد فرزندش را به نمايش بگذارد پس در اواسط 1763 خانوادهاش را در يك سفر به لندن و پاريس برد و در جاهاي متعددي برنامه اجرا كرد.موتسارت شنوندگانش را با مهارتهاي نوازندگي خود شگفتزده ميكرد.او براي خانوادهي سلطنتي انگليس و فرانسه نوازندگي كرد-اولين سمفونيها و قطعاتش را هم در آنجا نوشت- خانوادهاش كمي بعد از 1766 به خانه برگشتند،يعني 6ماه قبل از آنكه دوباره به وين بروند-آنها اميدوار بودند موتسارت اپرايي را كه نوشته در آنجا اجرا كند اما بدليل بعضي دسيسهها اين امر صورت نگرفت.
او و خانوادهاش سال 1769 را در سالزبورگ گذراندند.در73-1770سه بار به ايتاليا سفر كردند كه در آن هنگام موتسارت 2 اپرا و يك سونات براي اجرا در ميلان نوشت.ضمناً در اين هنگام او با سبك ايتاليائي موسيقي آشنا شد، در تابستان 1773 دفعات بيشتري به وين رفت و بيشتر براي آنكه شايد منصبي به دست آورد.در آنجا موتسارت يك رشته كوآرتت و در بازگشت يك هم تعدادي سمفوني نوشت.اين سمفونيها شامل2تا از اولين سمفونيهايش شماره25درG مينور و29درA قسمتي از ابتداي اپرايش بنام La Finta giardiniera بود كه در اوايل 1775 نوشت.در دوره سالهاي 1777 تا 1774 در سالزبورگ زندگي كرد، در جايي كه به عنوان رهبر اركستر در گروه پرنس آرك بيشاپ Archbishop مشغول به كار بود.در اين سالها كارهايش شامل: مسها، سنفونيها، تمامي كنسرتهاي ويولونوي، 6 سونات در پيانو، تعداد زيادي سرناد و اولين كنسرت بزرگ پيانوي خود را به نام 271K در 1777.
موتسارت ديد فرصتهاي فرزندش به عنوان آهنگسازي با استعداد بسيار زياد دارد در سالزبورگ از بين ميرود.نتيجه گرفت كه براي وولفگانگ در جاي ديگري شغلي بيابد، او با مادرش به مونيخ و مانهايم رفت اما هيچ شغلي بدست نياورد.(گفته ميشود بيشتر از 6 ماه در مانهايم ماند و آهنگهايي براي فلوت و پيانو نوشت و ضمناً در همين موقع عاشق آلوئيزا وبر شد)
پدرش او را به پاريس فرستاد، در آنجا مقداري موفقيت بدست آورد، خصوصاً با سمفوني پاريس شماره 31 كه مخصوصاً براي ذائقه محلي آنجا ساخته شده بود، اما آينده كار در پاريس مناسب نبود و لئوپولد به او گفت كه بازگردد چرا كه در شهر خودش شغل بهتري برايش پيدا كرده بود-او با تأخير و به تنهايي به خانه بازگشت مادرش در پاريس مرده بود-.
سالهاي 80-1779 در سالزبورگ سپري شد در كليساي جامع شهر در گروه موسيقي مينواخت و آهنگهاي مهمي ميساخت، سنفونيها، كنسرتها، سرنادها، موسيقيهاي دراماتيك.اما اپرا همچنان در مركز آمالش باقي ماند و فرصتي پيش آمد تا براي شهر مونيخ اپرايي بسازد.او به مونيخ رفت تا در اواخر 1780 اپرا را بنويسد.در اين زمان مكاتباتش با لئوپولد حاوي اطلاعات بسيار گرانبهايي از رويكرد او به درام موسيقيايي است.كارش به نام(Idomeneo )يك موفقيت بود.در آن موتسارت به شكلهاي خارقالعادهاي احساسات قهرمانانه، با يك غناي بسيار هنري را شرح ميدهد.
پس از آن موتسارت از مونيخ به وين دعوت شد، جائي كه گروه سالزبورگ در خدمت امپراتور جديدي بود
او از سال 1787 يك فراماسون بود ولي
آموزشهاي ماسونها هيچگونه اثري بر
تفكراتش نگذاشت و موتسارت تا آخرين
سالهاي عمرش در سبك خود باقي ماند
موفقيتهاي وي سبب شد كه او خود را در انبوهي از نوكران و آشپزان ببيند.زمانيكه كارفرمايش پرنس اجازه ساختن آهنگ دربارهي موضوعاتي كه مورد علاقهاش بود را به وي نداد رنجش او از پرنس آغاز شد تا جائيكه از كارش اخراج گرديد.موتسارت درخواست شغلي در گروه امپريال وين كرد ولي بيشتر دلش ميخواست كارهاي آزادانهتري انجام دهد.
در سالهاي بعد زندگيش را به وسيله تدريس موسيقي، چاپ آثارش يا نواختن براي عموم و يا در خانههاي مشتريهاي دائمي خود اداره ميكرد.
در سال 1787 شغل كوچكي به عنوان رهبر گروه موسيقي بدست آورد كه از آن حقوق كافي عايدش ميشود ولي از نوشتن آهنگهاي رقص براي گروههاي باله چيزي بدستش نميآمد.براساس عرف موزيسينهاي دوره خودش، درآمد خوبي داشت، از كالسكهي شخصي استفاده ميكرد و نوكر خصوصي داشت، بدليل ولخرجيهاي زياد وي از نظر مالي به مشكلات متعددي دچار شد.
در سال 1782 با كنستانس وبر خواهر كوچكتر آلوئيزا ازدواج كرد.
در اولين سالهاي زندگي خود در وين موتسارت به وسيلهي نوشتن سوناتهايي براي پيانو و تعدادي سونات براي ويلون و نواختن پيانو براي خود اعتباري كسب كرد.
در سال 1782 اپرايي بنام Die EntFuhvung aus dem Sevial اجرا كرد.يك آواز آلماني كه به علت طولاني بودن موسيقي آن ،از حد معمول خارج شده بود امپراطور هانس ژوزف دوم مشهورترين تماشاگرش بود كه گفت :�موتسارت عزيزم نتهاي زيادي داشت�. كار موفقيتآميز بود ولي به ازاي آن چيزي به وي پرداخت نشد.در اين سالها او 6 رشته كوآرتت نوشت كه او را استاد اين فن كرد.هايدن ميگويد آنها برجسته هستند نه فقط بدليل تنوع بيان آنها بلكه بدليل پيچيدگي متنهايشان.
هايدن به پدر موتسارت گفت كه موتسارت بزرگترين آهنگسازي است كه من ديده يا شنيدهام، او با ذوق است و از آن بالاتر بزرگترين دانشمند آهنگسازي است.
در سال 1782 موتسارت كنسرت پيانوي نوشت كه در آن هم تكنواز و هم آهنگساز بود.قبل از پايان سال 1786 و از اوايل سال 1784 در نهايت پركاري بود و حدود 15 آهنگ ديگر نوشت.آن آهنگها از بزرگترين ساختههاي وي در سبك استادانهاش براي تركيب پيانو و اركستر بود.اين آهنگها معجوني بود از درخشندگي آهنگسازي و رشد سنفونيك.
از سال 1789 اولين اپراي كمدي خود از سهگانهي اپراهاي كمدي خود را به نام Lenozze di Figavo در اين اپرا و در Don Giovanni (ارائه شده در 1787 در پراگ)موتسارت تعاملي از مسائل اجتماعي و هويت جنسي را در قالب شخصيتهاي انساني خلق كرد كه مجدداً در ساير كمديهاي هنري سكسي خود به نام Cosi Fan Tutte بكار برده است.او باقيماندهي عمرش را در وين گذراند.موتسارت مسافرتهاي زيادي در اين مدت انجام داده بود، سالزبورگ 1783 براي ملاقات همسر و خانوادهاش، 3 بار به پراگ برا ي كنسرتهاي اپرا، به برلين سال 1789 جائي كه اميدوار بود منصبي بدست آورد، به فرانكفورت 1790 براي نوازندگي در جشن تاجگذاري.
آخرين سفر او به پراگ براي مقدمهي La Clemenza ditito در سال 1791 بود.اين يك اپراي سنگين سنتي براي جشن تاجگذاري بود ولي موتسارت در آن از لطافت و شوخطبعي خاصي از شخصيتهاي اجتماعي اپرا استفاده كرده است.
كارهاي سازي او در اين سالها شامل سوناتهاي پيانو، سه رشته كوآرتت كه برايK-516 در G مينور) و يكي از اشرافيترين قطعاتش K-515 درC و آخرين سنفوني چهارگانهاش بنام(D38)كه در سال 1786 در پراگ نوشته شد.ساير آثار وي در سال 1788 عبارتند از: قطعهي شمارهي 39 در E-Flate، اثر تراژيك او بنام شمارهي 40 درG مينور، و بزرگترين قطعهاش براي لژ ماسونيكها(او از سال 1787 يك فراماسون بود ولي آموزشهاي ماسونها هيچگونه اثري بر تفكراتش نگذاشت و موتسارت تا آخرين سالهاي عمرش در سبك خود باقي ماند) پادشاه پروس نوشته است، تعدادي كوئينتت كه شامل يكي از عميقترين آثار او است.
موتسارت بعلت يك بيماري همراه با تب، مرد و اين بيماري مسلماً مصموميت نبوده است.
موتسارت ركوئيم خود را كه عظيمترين كار وي در موسيقي كليسائي است را به دليل بيماريش نيمهتمام رها كرد.ركوئيم درC مينور مس سال 1783موتسارت در حومهي شهر وين با حداقل تشريفات و در يك گور گمنام بخاك سپرده شد. |
|