The World Philosophy of Orodism Forum Index

The World Philosophy of Orodism

Lovers of the philosophical school of Orodism

PortalPortal  blogBlog  AlbumAlbum  UsergroupsUsergroups  MemberlistMemberlist  GBGuestbook  User PanelUser Panel  RegisterRegister 
 FlashChatFlashChat  FAQFAQ  SearchSearch  Log in to check your private messagesLog in to check your private messages  StatisticsStatistics  LinksLinks  Log inLog in 
 CalendarCalendar  DownloadsDownloads  Comments to your karmaComments to your karma  ToplistToplist  Recent topicsRecent topics  Voting forumVoting forum

شیخ شهاب الدین سهروردی
Users browsing this topic:0 Registered, 0 Hidden and 0 Guests
Registered Users: None


 
Post new topic   Reply to topic    The World Philosophy of Orodism Forum Index -> The Philosopher Hakim Orod Bozorg quotes about Humanity
View previous topicEmail to a Friend.Users who have viewed this topicSave this topic as a txt filePrintable versionLog in to check your private messagesView next topic
Author Message
hiss

I am a ORODIST
I am a ORODIST






Joined: 08 Jul 2008
Posts: 61
hiss is offline 






PostPosted: Fri Jul 11, 2008 1:52 am    Post subject:  شیخ شهاب الدین سهروردی
Description:
Reply with quote

نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی
هشتم مرداد در کشور ما روز سهروردی نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آراء فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت.
شیخ شهاب الدین سهروردی چهره‌ برجسته ا‌ی در حکمت ، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در قریه‌ سهرورد زنجان دیده به جهان گشود. اولین آموخته های او در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی بود . سهروردی نزد جیلی ، فقیه مشهور آن زمان ، فقه را آموخت و در همانجا و نزد همین استاد با فخر رازی ، منتقد بزرگ فلسفه مشاء ، همدرس بود . با آنکه این دو از نظر علمی تفاوت های آشکاری با یکدیگر داشتند اما دوستی و قرابتی عجیبی میان این دو بر قرار بود.

سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی، علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا روبرو شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.

سهروردی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد .

هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رسید. در همان شهر با ملک ظاهر ، پسر صلاح الدین ایوبی ، دیداد کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست .

به گزارش "مهر"، شیخ همیشه در بیان مسائل ، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی باک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند ، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. سرانجام صلاح الدین ایوبی در نامه ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند .

بدین ترتیب شیخ را زندانی کرده و در سن 36 یا 38 سالگی به قتل رسید. مشهور است که او را به دار آویختند یا خفه کردند. جنازه‌ شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هـ.ق از زندان بیرون آوردند. جرم او معاندت با شرایع دینی بود. بدین ترتیب سهروردی نیز سرانجامی همچون سقراط یافت .

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه "مهر"، از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود پنجاه کتاب و رساله به یادگار مانده است . آثار او نه تنها حاوی مهمترین آثار وی است بلکه به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است .

آثار سهروردی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد :

1- کتاب های صرفا فلسفی وی که به زبان عربی است . تلویحات ، المقاومات و مطارحات و معروف ترین کتاب فلسفی وی ، حکمت الاشراق ، از این جمله اند .

2- رساله های عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ ، آواز پر جبرئیل ، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمة التصوف به عربی است .

3- ترجمه ها و شروحی که او بر کتب پیشینیان ، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمه‌ فارسی رسالة الطیر ابن سینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا و تفاسیری بر چند سوره قرآن کریم .

4- دعاها و مناجات نامه هایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است . برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است. اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد ، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد. سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد. این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند :

5. حکمت الهی یونان ، سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.

6. حکمت مشاء، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمه‌ی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.

7. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقه‌ی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.

به گزارش "مهر"، سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است ».

سهروردی عقیده داشت در ایران باستان امتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این امت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه‌ اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند.

سهروردی پهلوانان فرزانه ‌ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند. وی واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند .
Back to top
View user's profile Send private message Yahoo Messenger
Adv



PostPosted: Fri Jul 11, 2008 1:52 am    Post subject: Adv






Back to top
Orodist

I am a ORODIST
I am a ORODIST






Joined: 07 Apr 2008
Posts: 1096
Orodist is offline 







NULL
PostPosted: Fri Jul 11, 2008 9:46 am    Post subject:  
Description:
Reply with quote

hiss,
دوست گرامی مطلب یسیار زیبا و پر محتوای بود سهروردی را دوست دارم چون او سعی کرد شاهنامه فردوسی بزرگ را با نگاهی تازه تبین کند فلسفه او ریشه در فرهنگ کهن ایرانی داشت و باید او را یکی از احیا کنندگان نامه های کهن دانست . Surprised

_________________
Remember that we are human beings and humanity is the most important thing that is expected of us.
―The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani
Back to top
View user's profile Send private message Send e-mail
Orodist

I am a ORODIST
I am a ORODIST






Joined: 07 Apr 2008
Posts: 1096
Orodist is offline 







NULL
PostPosted: Fri Jul 11, 2008 10:00 am    Post subject:  
Description:
Reply with quote

بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق
شماره صفحه در مجله: 43
پدیدآورنده:،

خلاصه:

کلمات کلیدی:
،
پنج شنبه
8 مرداد 1383
11 جمادی الثانی 1425
2004 .July. 29
بر طارمی‏های مه‏آلود وهم
حسین هدایتی

با شتاب آخرین کاروان می‏روی که سر به تیغ‏ها بسپاری. چه قدر راه آسمان برایت کوتاه بود!

بی‏هنگام آمدی و بی‏هنگام خواهی رفت. چرخی زدی در هوایی که هیچ کس را نبود.

بی‏اندکی درنگ، پرده کشیدی بر طارمی‏های مه آلود وهم، آن جا که گیسوی خرد پریشان است.

سال‏های کوتاه، با قلبت اندیشیدی؛ قلبی جهنده و تنها.

شیخ جوان! جهانِ زلزله خیزی است نامت. سینه‏ات سوخت از اشراقِ اوّلین پردگیان بالا دست.

«شهاب» بودی و شهاب، چه کوتاه و سوزان می‏گذرد! آسمان دنیا را دریدی و غلتید در خواب‏های نادیده‏ات.

با سر انگشت افلاکی تو بر چهره ویران خاک، فرصتی برای گرته‏های جهل نمانده است.

تو همه جهان بودی که چون آغوشی، به روی مرگ گشوده شدی.

بی‏خردانِ فراسویت حتّی به اندازه سنگ‏ها نمی‏فهمند.

چنان برخاستی از آواز جبرئیل که تا آخرین دم، بر صفحه‏ها پلک نزدی.

یک چشم به خاک و یک چشم به افلاک.

راه تو چه قدر برای «هوهو» زدن هموار است! هوای وصال نزدیک است؛ هوایی که با عقل و عشق نفس کشیدی.

روح حیوانی انسان از خواب هزاران ساله برمی‏خاست و این تو بودی که دریچه‏ها را بر انوار اسپهبدی گشودی.

لبانت از «ذکر» و گریبانت از «فکر».

تا چند پلّه دیگر، دهکده‏های بی‏سراب، با چشمه‏های سرشار و هوای واشده صبح، نمایان است. ملتقای خِرد و محبّت همین جاست. روباهان را راهی به دهکده امن نیست.

باید کوله‏بار سرشارت را برداری و بروی؛ بروی به کلبه‏های دوری که با کلمات ساخته‏ای. در پرده‏هایی که بر طارمی‏های مِه آلود وهم کشیدی.

تو هیچ گاه جان در بدن نداشتی. تنها باقیمانده‏ات را کشتند. آن‏چه را که بر خاک مانده بود، تیغ زدند و تو در فرادست‏ها همچنان در تکاپوی وصل بودی.

تو حقیقتی هستی که هیچ گاه پلک‏های اشراقی‏ات را نخواهی بست.
رازی به وسعت مرگ عاشقانه
مریم سقلاطونی

خیس در نوازش فرشتگان

پرندگی آغاز کردی

تا چشم‏های ناتوان و حسود

زیبایی پروازت را

ذره ذره

شعله بگیرند

و در عمیق باورهای اشراقی‏ات

ذرات

قطره قطره

شناور شوند

بی‏هیچ نشانی از خویش

تمام راه‏های آشفته را

فانوسی کاشتی

تا نشانی میعاد همواره‏ات را

بادها

کوچه به کوچه معطر کنند

خاک

در مقابل بزرگی بی‏اندازه‏ات

حقیر مانده بود

ای مرد آسمانی شکوهمند! که بر پیشانی رفیعت باران گشایش نازل گشت و تمام دریاچه‏های عطشناک فلسفه سیراب شدند از ریاضت صوفیانه نگاهت.

نسیم

از تار گیسوان اشراقی‏ات

آوازهای ملکوتی را

هزار مرتبه نواخت

و شعاع نامکرر پروانه‏ها

مرز لاهوتی نگاهت را

دویدند

آفتاب

هر صبح ردای خلیفة اللهی‏ات را

در حیات جاریه نور

شسته بود

ای زلال ته نشین شده از شهود!

آواری گزنده بر شانه‏های شهر

فرو ریخت

آواری گزنده بر شانه‏های شهر

فرو ریخت

آواری از حجم اندوهان بریدنت از دریچه‏های ناامن

برای تو رسیدن رازی بزرگ بود

رازی به وسعت مرگ‏های عاشقانه

رازی به اندازه تمام راه‏های ناگشوده و مبهم

تمام کوچه‏های حوالی غرب

پیچش صدایت را

که از جزء جزء اشراق بالا رفته بودند

و طعم لب‏های جادویی‏ات را

که تا پله‏های مرتفع آسمان

دویده بودند

و چشم‏های روشنت را خاطره کردند.

دیوارهای بلند حلب ناگزیر شدند، شاخه‏های رونده «آواز پر جبرائیلی‏ات» را که با «عقل سرخ» تمام ذرات عقیق آمیخته بود، بچیند و صدای شوریدگی‏ات را خاموش کنند؛ صدایی که بند بند ذرات را در نوردیده بود و پای آبله عبورت را ببندند؛ پایی که تا ناکجاهای عرش را چون جفتی پرنده خوشبخت دویده بودند.

اینک:

تو رفته‏ای و لهجه‏های فلسفی‏ات

از تمام دریچه‏های خاموش

گذشته‏اند

و اندیشه‏های رخوتناک را

خاک جهل گرفته است.

یادت هموار مانا!
«شیخ اشراق»
میثم امانی

در «سهرورد» به دنیا آمد / اما اهل دنیا نبود / در «حلب» از دنیا رفت /

سهروردی جوان / درست شبیه سالکی که در کتاب «قصه غربت غریبه» تصویر کرده است، مسافر بود / و بی‏تاب که باید از تنگنای تاریک عالم خاک بگذرد تا به فراخنای روشن «عالم مثال» برسد / سهروردی مسافر / هجرتش را از «مغرب» آغاز می‏کند / یعنی از عالم خاک که قرارگاه ظلمت است / و در نهایت «به مشرق» می‏انجامد / یعنی عالم نور / آدمی مسافر است / و راهنمایش در این سفر هم «عقل» است و هم «دل» / چرا که نه عقل به تنهایی حقیقت را درمی‏یابد و نه دل / سهروردی فیلسوف / که ابتدا روی به مکتب مشّایی ابن سینا آورده بود بعدا از آن روی برمی‏گرداند / و با تلفیق «مکتب مشّایی»، «حکمت ایران باستان» و «عرفان صوفیانه» فلسفه‏ای تازه پی ریخته و آن را «حکمت اشراق» می‏نامد / حکمت اشراق، نسب نامدارش» ادریس پیامبر، «پدر فلسفه» می‏رسد که معرفت الهی از جانب خداوند به قلب او افاضه می‏شده‏است و پس از او / حکمای راستین آنانند که اهل دل‏اند / نه آنان که از حکمت، به ظاهر آن بسنده کرده‏اند بدین گونه «زرتشت» و «افلاطون» در اندیشه اشراقی به هم می‏رسند /

سهروردی عارف / دو گوهر نور و ظلمت را از «حکمت خسروانی» می‏گیرد / و هستی را بر همین دو مبنا تفسیر می‏کند / عالم ماده را ظلمانی محض و مغرب می‏نامد / عالم ملکوت را نورانی محض و مشرق / و «عالم مثال» را ـ که مابین آن دوست ـ آمیخته‏ای از نور و ظلمت / خدای سهروردی «نورالانوار» و نورانی‏ترین نورهاست / و آن‏قدر از شدت زلالی و پاکی می‏درخشد که هستی را سرتاسر پر کرده است /

سهروردی متألّه / آدمی را غریبه‏ای می‏داند در تبعیدگاه، در مغربِ ظلمت / اما از این رو که میل به عالم بالا دارد / قفسِ خاک را برنمی‏تابد / و هر لحظه در تب و تاب است تا راهی به رهایی بیابد / راهی که راهنمایش دل است و بارقه‏های الهام که از جانب خدا به سوی او فرود می‏آیند آدمی مسافر است / و با شنیدن «آواز پر جبرییل» رهسپار «نا کجا آباد می‏شود / پس حقیقت دارد آن ندایی که هر دم از درون، ما را به دور دست‏ها فرا می‏خواند / می‏آموزدمان که از این جهان سه بُعدی برتریم / و از ملایک هم بالاتریم /

سهروردیِ شهید / که اینک او را «شیخ اشراق» می‏خوانند / در نهایت و پس از سال‏ها مسافرت و به دوش کشیدن رنج بی‏قراری / در «حلب» از دنیا رفت / تاریخ هنوز هم نمی‏داند که او را چگونه کشتند / اما می‏داند که معلمانِ حقیقت کم نیستند / شاگردانِ حقیقت کم‏اند /
«عرصه سیمرغ یا آواز پر جبرئیل»
داوود خان احمدی

باید نزدیک شد. دست داد شاید روزی که با تو هم خانه که نه همخوان شاید شویم. پی سوزها را خواهم کشت. بازمی‏گردم سوی دست‏های تو ... شاید پناه بگیرد آشفتگی درهم ذهنم.

اسطوره‏ات را از طاقچه ذهنم برمی‏دارم، ورق می‏زنم؛ گرد ناآشنایی‏هایش به هوا برمی‏خیزد. باید نزدیک شد، نزدیک‏تر. از دریچه‏ای که شاید رو به سوی تو داشته باشد یا رو به سوی دریچه‏ای که راهی به دروازه‏ای که تو از آن رد شدی.

باکی نیست. غریبگی دست‏هایت را باکی نیست. ناآشنایی خطوط ذهنت را و لبخند محو دورت را ... باکی نیست.

باکی نیست، باید نزدیک شد به آشنایی‏های اندک، به دورنمای جا مانده از حضور سالیان.

ستاره‏ها را باید رصد کرد، یکی یکی. به ویرانه‏ها باید خوابید. از کوچه‏های تکرار باید گذشت. باید دوید تا انتها، تا دستان آتشدان تو، تا نیایش شکوهمند تو. باید گریخت از این روزمرگی. باید نزدیک شد به شرق، به خاستگاه آفتاب، به خاستگاه نیایش و شعر جاودانگی و خدای را در نزدیک‏ترین فاصله عشق دید.

اسطوره‏ات را از طاقچه تاریخ برخواهم داشت، ورق خواهم زد و زنده‏تر از همیشه و روینده‏تر از همیشه، با تو به نماز خواهم ایستاد.

اشراق چشمان تو ـ مرده که نیست ـ زنده‏تر از همیشه به جلو می‏کشاندم، به سوی آتشدانه‏ای که بوی مرگ نه، بوی سروری ابدی می‏دهد. بوی شور جاودانگی.

با این‏که زمانه رنگی از تو به خود ندارد و جهان آن‏قدر از تو دور شده است که تو را به غربتتی عمیق کشانده، به شب می‏روم و به سمفونی رقص ستارگان و سجده‏گاه سحرآمیز ماه.

به سحر می‏روم و و هم نفس شکوه عاشقانه مؤذنان عشق، به نماز می‏ایستم و قامت سرخ می‏بندم.

باکی نیست. غریبگی چشمانت را باکی نیست و گم شدن نام بلندت در میان برج‏های فراموشی را. تو از نسل آنانی هستی که نماز عشق را با سرخ‏ترین واژگان قامت می‏بندند و هر لحظه در شکوه عشقی آتشین شهید می‏شوند.

تو را نخست به شاعرانگی شناختم؛ چرا که تو سرخ‏ترین شعر هستی را و فلسفه بودن را به شعری سرخ باز گفتی.

با این‏که مرا به بلندای حقیقت سرخت راهی نیست، با این‏که گستره پروازت آن‏قدر از من دور است که حتی پرنده خیالم را یارای رسیدن به آن نیست، اما در فضای افسون نام تو می‏شود پرید. سرخی شعرت را می‏شود نوشید و «صدای پر جبرئیل» را می‏شود شنید.

باکی نیست! باید نزدیک شد. باید هر چه نزدیک‏تر شد به هُرم سوزاننده وجود تو و تو را در سرخ‏ترین کلمه، آواز داد؛ هرچند که «عرصه سیمرغ» را «جولانگاهی» نباشد


ماخذ :
Only registered users can see links on this board!
Get registred or enter the forums!


Surprised

_________________
Remember that we are human beings and humanity is the most important thing that is expected of us.
―The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani
Back to top
View user's profile Send private message Send e-mail
Mark

I am a ORODIST
I am a ORODIST


مدیر

Gender: Gender:Male

Joined: 15 Apr 2008
Posts: 618
Mark is offline 







NULL
PostPosted: Fri Jul 11, 2008 10:05 am    Post subject:  
Description:
Reply with quote

شيخ شهاب الدين يحيي بن حبشي بن اميرك سهروردي ، بي شك يكي از بزرگان حكمت و فلسفه و عرفان ايران زمين است .و اين حكيم فرزانه درمدت عمر كوتاه ولي پربار خويش ،آثار ارزنده و ماندگاري به جامعه بشري تقديم كرده است كه از زواياي گوناگون درخور توجه و دقت هستند . هدف اصلي او در پرداختن به مسايل فلسفي ، احياي تفكر فلسفي ايران باستان وبد و با حكيم ابوالقاسم فردوسي دريك مسير قرار گرفت . شهاب الدين ازكودكي انديشه اي نيرومندو هوش سرشار و براي تحصيل علم و طبعي حريص و مولع داشت . دوران كودكي و اوان حداثت سن و آغاز تحصيل را در مولدو مسقط خود سهرورد گذرانيد.

شهاب الدين دراصفهان كتاب «البصائر النصيريه »تاليف عمربن سهلان الساوي استاد مبرز علم و منطق و حكمت را نزد ظهير پارسي خواند و درمراغه ، پيش شيخ مجد الدين جبلي ،از بزرگان نامدار عصر الياس علوم و حكمت و اصول فقه را آموخت . سهروردي درضمن تحصيل علم و دانش به فعاليت هاي گوناگوني پرداخت . او درباب چگونگي تشكيل و تحقيق علم حصولي و ادراكات حصولي به مراتبي قائل بود كه عبارتند از : 1ـ ادراك عقلي 2ـ ادراك خيالي 3ـ ادراك حسي ز جمله استادان سهرورد مي توان به مجد الدين جبلي و طاهر الدين قاري اشاره كرد . طوريكه جبلي تحصيلات اوليه را به وي آموخته و قاري نيز تحصيلات عاليه را به او آموزش داده است . ا ز جمله استادان سهرورد مي توان به مجد الدين جبلي و طاهر الدين قاري اشاره كرد . طوريكه جبلي تحصيلات اوليه را به وي آموخته و قاري نيز تحصيلات عاليه را به او آموزش داده است . سهروردي درروز جمعه سلخ ذي الحجه ( يا پنجم رجب ) سال 587 هجري قمري وفات يافت .

اهميت وعمق فلسفه سهروردي كه مهمترين فعاليت آموزشي شيخ شهاب الدين سهروردي بود ،درهمين است كه دو اصل به ظاهر دوراز هم تفكر شرق و غرب را به يكديگر نزديك ساخته است . شيخ شهاب الدين يحيي بن حبشي بن اميرك سهروردي ، بي شك يكي از بزرگان حكمت و فلسفه و عرفان ايران زمين است .و اين حكيم فرزانه درمدت عمر كوتاه ولي پربار خويش ،آثار ارزنده و ماندگاري به جامعه بشري تقديم كرده است كه از زواياي گوناگون درخور توجه و دقت هستند . هدف اصلي او در پرداختن به مسايل فلسفي ، احياي تفكر فلسفي ايران باستان وبد و با حكيم ابوالقاسم فردوسي دريك مسير قرار گرفت .

شهاب الدين بسيار كم مي خورد و اغلب به يك هفته روزه مي گشود . به امور دنيا و ظاهر حال ، خوراك ،پوشاك ، جاه و مقام ، ضياع، عقار ، تعنيات مادي و تشخيصات اجتماعي بي اعتنا بود و حتي گاهي برخلاف عرف و عادت و منظور درهم شكستن قيود و حدود ،جامه و كلاهي دراز و سرخ مي پوشيد و يا خرقه اي ديگر بر سر مي افكند . اغلب روزها روزه دارو بيشتر شبها در مناجاب و بيدار بود . به آواز و ترانه خوش و نغمات موسيقي و سماع دلكش عشق مي ورزيد و در سخن گفتن دلير و بي با ك بود . شيخ اشراق درطرح وبيان تجربيات عرفاني خويش ، از تجربيات پيشينيان خود بويژه متون حماسي بهره برده است و نه تنها ادامه دهنده راه بزرگاني چون فردوسي دراحياي فرهنگي ايران باستان است ، بلكه درشيوه بيان اين مطالب نيز بيش از پيش تحت تاثير متون حماسي از جمله شاهنامه است .

آثار: حكمه الاشراق : اين اثر شاهكار فكري و ذوقي سهروردي است . زيرا درآن زبده و نخبه اصول و مسايل حكمت الاشراق يا فلسفه باستان را آورده است و بايد آن را عصاره انديشه و ذوق و خلاصه تفكر و تدبر و ره آورده سير و سياحت درآفاق وانفس و همچنين نتيجه و رياضيات و مكاشفات و حاصل تفحص و تتبع وي به شمار مي آورد .

_________________
Orodist
Back to top
View user's profile Send private message Send e-mail
Display posts from previous:   
Post new topic   Reply to topic    The World Philosophy of Orodism Forum Index -> The Philosopher Hakim Orod Bozorg quotes about Humanity All times are GMT + 1 Hour
Page 1 of 1

 
Jump to:  
You cannot post new topics in this forum
You cannot reply to topics in this forum
You cannot edit your posts in this forum
You cannot delete your posts in this forum
You cannot vote in polls in this forum
You cannot attach files in this forum
You cannot download files in this forum





The World Philosophy of Orodism topic RSS feed 
Powered by MasterTopForum.com with phpBB 2003 - 2008