The World Philosophy of Orodism Forum Index

The World Philosophy of Orodism

Lovers of the philosophical school of Orodism

PortalPortal  blogBlog  AlbumAlbum  UsergroupsUsergroups  MemberlistMemberlist  GBGuestbook  User PanelUser Panel  RegisterRegister 
 FlashChatFlashChat  FAQFAQ  SearchSearch  Log in to check your private messagesLog in to check your private messages  StatisticsStatistics  LinksLinks  Log inLog in 
 CalendarCalendar  DownloadsDownloads  Comments to your karmaComments to your karma  ToplistToplist  Recent topicsRecent topics  Voting forumVoting forum

امام محمد غزالی
Users browsing this topic:0 Registered, 0 Hidden and 0 Guests
Registered Users: None


 
Post new topic   Reply to topic    The World Philosophy of Orodism Forum Index -> The Philosopher Hakim Orod Bozorg quotes about Humanity
View previous topicEmail to a Friend.Users who have viewed this topicSave this topic as a txt filePrintable versionLog in to check your private messagesView next topic
Author Message
Jayden

I am a ORODIST
I am a ORODIST






Joined: 08 Apr 2008
Posts: 268
Jayden is offline 







NULL
PostPosted: Tue Jun 24, 2008 4:18 pm    Post subject:  امام محمد غزالی
Description:
Reply with quote


Get registred or enter the forums!




ابوحامد محمد معروف به امام محمد غزالی در نیمه دوم قرن پنجم‎ ‎هجری (سال 450 هجری) در عصر شدت منازعات سیاسی و ‏فکری در‎ ‎طوس‎ ‎متولد شد، ایرانی نژاد بود. پدرش مردی‎ ‎از صلحا بود که در دکانی در بازار پشم فروشان کسب روزی می‌کرد. ابوحامد ‏دو برادر‎ ‎بودند که در دوران خردسالی پدرشان فوت کرد، اما وی قبل از فوتش، پسران خود را به‎ ‎یکی از دوستان صوفی خود سپرد تا ‏آنها را آموزش دهد‎. ‎



تحصیلات وی‎ ‎
پس از مدتی ابوحامد و برادرش به یکی از نظامیه‌ها رفتند و در‎ ‎آنجا سخت به تحصیل‎ ‎فقه‎ ‎پرداختند. ابوحامد محمد (امام محمد‎ ‎غزالی) تحصیلات خود را در طوس آغاز کرد، سپس به گرگان رفته و بعد از آن در‏‎ ‎نیشابور‎ ‎ساکن گردیده و در همانجا به‎ ‎امام الحرمین‎ ‎پیوست و تا آخر عمر او نیز همراه‎ ‎وی بود‎.

اما تحصیلاتش فقط منحصر در‎ ‎فقه‎ ‎نبوده بلکه وی در علوم مختلف مانند‎ ‎علم اختلاف مذاهب،‎ ‎جدل،‎ ‎منطق،‎ ‎فلسفه‎ ‎هم دانشی‎ ‎اندوخت تا جائیکه بر همه همدورئیهایش برتری یافت. مدت شش سال در تحت حمایت نظام‎ ‎الملک زندگی کرد، تا اینکه‎ ‎نظام الملک‎ ‎او را به تدریس در‎ ‎نظامیه بغداد‎ ‎فرستاد. در آنجا مورد توجه‏‎ ‎دانشپژوهان قرار گرفت. غزالی علاوه بر تدریس در بغداد به تفکر و تالیف در ‏فقه و‎ ‎کلام و رد بر فرق گوناگون چون‎ ‎باطنیه‎ ‎و‎ ‎اسماعیلیه‎ ‎و‎ ‎فلاسفه‎ ‎مشغول بود‎. ‎
آغاز شک گرایی وی‎ ‎
مقارن با همین ایام، در‎ ‎معتقدات دینی‎ ‎و همه معارف حسی و عقلی خود به‎ ‎شک افتاد که البته بسیار طول نکشید و پس از رسیدن ‏به یقین به تحقیق در فرق گوناگون‎ ‎مبادرت ورزید و در علم کلام، به درجه استادی رسیده و صاحب تالیفاتی در این زمینه‎ ‎گردید. اما ‏ایشان در فلسفه استادی نداشت بلکه ظرف سه سالی که در نظامیه بغداد مشغول‎ ‎تدریس بود به برکت هوش سرشار خویش به ‏دقت در مطالعه‎ ‎مکاتب‎ ‎فلسفی‎ ‎پرداخت؛ البته ایشان به‎ ‎عرفان‎ ‎و‎ ‎تصوف‎ ‎نیز گرایش شدیدی‎ ‎داشت‎. ‎
ایام گوشه‌نشینی وی‎ ‎







ایشان در مسافرتی که شام داشته نزدیک به دو سال در‎ ‎آنجا به عزلت و ریاضت و‎ ‎مجاهدت نفس‎ ‎پرداخت و از آنجا به‎ ‎بیت المقدس‎ ‎نیز راهی شد. تا اینکه به قصد‎ ‎سفر حج، عازم حجاز گردید. سپس به زادگاه خود بازگشته و در آنجا نیز گوشه عزلت را‎ ‎برگزید. و در ‏این ایام که ده سال به طول انجامید، مشهورترین کتابهای خود مخصوصا‎ ‎احیاءعلوم الدین را تالیف کرد. تا اینکه در سال 469 ه از ‏گوشه عزلت بیرون آمد و در‎ ‎نظامیه نیشابور مشغول تدریس گردید‎. ‎



تالیفات غزالی‎ ‎
در میان متفکران اسلام هیچ کدام به اندازه غزالی تالیف و‏‎ ‎تصنیف نکرده است مشهور است که می‌گویند تالیفاتش را ‏بر روزهای عمرش تقسیم کرده‌‌اند‎ ‎که برای هر روز، چهار جزوه شد‎. ‎اینک نمونه ای از تالیفاتش‎
‎1- ‎البسیط،‎ ‎الوسیط، الوجیز در باب فقه‎.
‎2- ‎مقاصد الفلاسفه در باب تفسیر‎.
‎3- ‎تهافت‎ ‎الفلاسفه در باب کلام (در سال 488) محک النظر، معیار العلم، میزان العلم در باب‎ ‎منطق‎
‎4- ‎الاقتصادی العتقاد- فوائد العقائد- رساله القدسیه در باب کلام‏‎.
‎5-‎جواهر القرآن، کتاب الاربعین، کیمیای سعادت و.. کتابهای دیگر‎.

خلاصه‎ ‎ایشان پس از دوسال توقف در‎ ‎نیشابور‎ ‎به طوس بازگشت تا اینکه در سال 505 هجری در طوس در پنجاه و چهار سالگی دار ‏فانی را‎ ‎وداع کرد‎. ‎
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به‎ ‎
• شاگردان امام محمد غزالی‎ ‎
• استادان امام محمد غزالی‎ ‎
• امام محمد غزالی و لقب امام المشککین‎ ‎
• شک گرایی‎ ‎



منابع‎ ‎
‏1.‏ حنا الفاخوری/ خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی،‎ ‎چاپ پنجم سال 1377، انتشارات ‏شرکت انتشارات علمی و فرهنگی‎. ‎
‏2.‏ حمید طالب زاده، آشنایی با فلسفه اسلامی، شرکت چاپ و نشر ایران، چاپ دوم 1375‏‎ ‎





زندگينامه امام محمد غزالی به قلم حسين خديوجم





حجة الاسلام، ابو حامد، امام محمد غزّالی طوسی، بزرگمردی که در سال 450 هجری قمری در روستای طابران طوس از مادر بزاد، کودکی و جوانيش صرف دانش اندوزی و جهانگردی شد تا آنکه در مرز چهل سالگی در انواع رشته های علوم اسلامی سرآمد دانشوران روزگار خود گشت و نامش در سراسر جهان اسلام آن روزگار زبانزد همگان گرديد.



غزالی با نوشته های عميق و پرمغز خود به قالب انواع علوم اسلامی جان تازه ای دميد، و در زمينه تصوف و عرفان، فلسفه و کلام، روان شناسی و اخلاق، نوآوريها کرد. وی از 39 سالگی به بعد برای تصفيه روح و نگارش ارزنده ترين آهار خود مردم گريز شد و تا پايان عمر در گمنامی و گوشه نشينی بسر برد. سرانجام در سال 505 هجری پس از پنجاه و پنج سال زندگی پر ثمر چراغ زندگیش در زادگاهش فرومرد، اما مشعل پرفروغ انديشه در کنار آثار فراوان و ارزنده ای که از خود باقی گذاشته همچنان فروزان برجای مانده، و اين فروزندگی تا کيش مسلمانی برجای باشد و زبانهای تازی و پارسی پايدار، صاحبدلان را در مسائل دينی و اخلاقی و اجتماعی و ادبی روشنگر بسياری از حقايق خواهد بود.





زندگی نامه غزالی





سال ميلاد غزالی (450 ه.ق = 1058 م)



نام کامل وی حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی طوسی است. “غزال” (با فتح غين و تشديد ز) بر پيشه وری اطلاق می شده که نخِ پشم می فروخته، پيشه وری که پشم خام تهيه می کرده و پس از حلاجی با دستمزدی اندک به زنان پشم ريس می سپرده تا به نخ تبديل شود و برای فروش آماده گردد. اين پيشه هنوز در مشهد به نامهای حلاج، نداف، نخ فروش رايج است. اين معنی را خود امام غزالی در کتاب احياء علوم الدين يادآور شده است.



پدر غزالی پارسا مردی بوده صوفی مسلک، که در شهر طوس حرفه غزالی يا نخ پشم فروشی داشته است. چون مرگ اين صوفی نزديک ميشود، دو فرزند خود – محمد و احمد – را با مختصر اندوخته ای که داشته به دوستی از هم مسلکان خويش می سپرد و به او می گويد: چون بر اثر محرومی از هنر خواندن و نوشتن اندوه فراوان خورده ام آرزودارم که فرزندانم ازين هنر بهره ور گردند.





آغار يتيمی (احتمالاً 457 ه.ق = 1065 م)



پس از يتيم شدن اين دو کودک، وصی درستکار تربيت آنان را برعهده می گيرد تا هنگامی که ميراث اندک پدرشان تمام ميشود و خود صوفی از اداره زندگی آنان فرو می ماند. آنگاه با اخلاص به آن دو پيشنهاد ميکند تا برای گذران زندگی و ادامه تحصيل در زمره طلاب جيره خوار مدرسه ای از مدارس دينی شهريه بدهِ روزگار خود درآيند؛ و آنان از راه ناچاری پيشنهاد وی را می پذيرند. اين سخن ابوحامد محمد غزالی که “برای غيرِ خدای عمل آموختم، ولی علم جز خدای را نپذيرفت” می تواند مؤيد اين حقيقت باشد.





راه يافتن به مدرسه (463 ه.ق = 1070 م)



اين تاريخ نيز تقريبی است، يعنی ممکن است يکی دو سال پيش از اين در شمار طلاب جيره خوار مدرسه جای گرفته باشد. زيرا خودش در نامه ای که به پادشاه سلجوقی می نويسد ازين راز چنين پرده برميگيرد:



«بدان که اين داعی پنجاه و سه سال عمر بگذاشت، چهل سال در دريای علوم دين غواصی کرد تا به جايی رسيد که سخن وی از اندازه فهم بيشتر اهل روزگار درگذشت».



اگر اين گفته غزالی را که “چهل سال در دريای علوم دين غواصی کردم” بپذيريم، تاريخ راه يافتن او به جرگه علمای دين به روزگار سيزده سالگی وی مسلم ميشود. يعنی درين هنگام مقدمات کار دانش اندوزی را فراگرفته بوده است.



پس ازآنکه در مدرسه دينی از حداقل نيازمنديهای زندگی برخوردار شد، با خاطر آسوده و اميد فراوان، دل به کتاب سپرد و گوش به سخن استاد فرا داد تا هنگامی که برای آموختن علم فقه آمادگی پيدا کرد و توانست در رديف شاگردان خوب نخستين استادش، احمد بن محمد رادکانی، جای گيرد. نخستين دوره طلبگی غزالی را در طوس – براساس برخی قراين – می توان حدود پنج سال حدس زد؛ يعنی هنگامی که وی از شهر طوس رهسپار جرجان شد تا از محضر دومين استادش، ابوالقاسم اسماعيلی جرجانی، بهره ور شود، احتمالاً نوجوانی هيجده يا نوزده ساله بود.





نخستين سفر (احتمالاً 468 ه.ق = 1075 م)



بی ترديد نخستين سفر دانشجويی غزالی سفری است که وی از طوس به جرجان رفته است، اما اين سفر در چه سالی انجام شده و غزالی در آغاز اين سفر چندساله بوده است، در مآخد موجود روشن نيست. اگر فرض کنيم در هيجده يا نوزده سالگی راهی اين سفر شده، و احتمالا مدت رفت و برگشت و دوران اقامتش در جرجان حدود دوسال بوده است، اين حدس با حکايتی که امام اسعد ميهنه ای از غزالی روايت ميکند تا حدی هم آهنگ ميشود. امام اسعد می گويد:



از ابوحامد محمد غزالی شنيدم که می گفت: «در راه بازگشت از جرجان دچار عياران راهزن شديم. عياران هرچه را که باخود داشتيم گرفتند. من برای پس گرفتن تعليقه (جزوه، يادداشت درسی) های خود در پی عياران رفتم و اصرار ورزيدم. سردسته عياران چون اصرار مرا ديد گفت: “برگرد، وگرنه کشته خواهی شد” وی را گفتم:” ترا به آن کسی که از وی اميد امينی داری سوگند می دهم که تنها همان انبان تعليقه را به من باز پس دهيد؟ زيرا آنها چيزی نيست که شمارا به کار آيد” عيار پرسيد که” تعليقه های تو چيست؟” گفتم: “درآن انبان يادداشتها و دست نوشته هايی است که برای شنيدن و نوشتن و دانستنش رنج سفر و دشواريها برخويشتن هموار کرده ام.” سردسته عياران خنده ای کرد و گفت: “چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی، در حالی که چون از تو گرفته شد دانايی خود را از دست دادی و بی دانش شدی؟” آنگاه به يارانش اشارتی کرد و انبان مرا پس دادند.»



غزالی گويد: «اين عيّار، ملامتگری بود که خداوند وی را به سخن آورد تا با سخنی پندآموز مرا در کار دانش اندوزی راهنما شود. چون به طوس رسيدم سه سال به تأمل پرداختم و با خويشتن خلوت کردم تا همه تعليقه ها را به خاطر سپردم، و چنان شدم که اگر بارديگر دچار راهزنان گردم از دانش اندوختهء خود بی نصيب نمانم.»





سفر به نيشاپور (473 ه.ق = 1080 م)



از اين سخن غزالی که «چون به طوس رسيدم، سه سال به تأمل پرداختم…» می توان نتيجه گرفت که غزالی پس از بيست و سه سالگی از طوس رهسپار نيشاپور شده تا از محضر عالم بلند آوازه، امام الحرمين ابوالمعالی جوينی، بهره ور شود. غزالی در محضر اين استاد نامدار چنان کوشيد و درخشيد که پس از يکی دوسال در شمار بهترين شاگردان وی جای گرفت، و امام الحرمين چنان شيفته اين شاگرد درس خوان و هوشيار گرديد که در هر محفلی به داشتن شاگردی چون او به خود می باليد.



اين دوره از دانش اندوزی غزالی که سبب شد در جمع فقيهان نيشاپور مشهور و انگشت نما شود، بيش از پنج سال نپاييد، يعنی چون چراغ زندگی امام الحرمين به سال 478 هجری خاموش شد، غزالی در حدی از دانش دينی روزگار خود رسيده بود که ديگر نيازی به استاد نداشت، یا آنکه استادی که برايش قابل استفاده بوده باشد پيدا نکرد. بنابراين به نگارش و پژوهش پرداخت تا شايسته مسند استادی شود.





آشنايی با خواجه نظام الملک طوسی (478 ه.ق = 1085 م)



دراين سال غزالی به لشکرگاه ملکشاه سلجوقی، که در نزديکی نيشاپور واقع بود، راه يافت و به خدمت همولايتی سياستمدار خود خواجه نظام الملک طوسی پيوست. در محضر اين وزير شافعی مذهب و ادب دوست و گوهرشناس، بارها فقيهان و دوانشوران به مناظره پرداخت، و در هر مورد برمخالفانِ عقيده و انديشه خويش پيروز گشت. ديری نپاييد که خواجه نظام الملک با اشتياق به حمايتش برخاست و در بزرگداشت وی کوشيد تا آنجا که اورا «زين الدين» و «شرف الائمه» لقب داد و به استادی نظاميه بغداد برگزيد.





آغاز استادی در نظاميهء بغداد (484 ه.ق = 1091 م)



غزالی در سال چهارصد و هشتاد و چهار از طوس رهسپار بغداد شد، مردم اين شهر مقدمش را بگرمی پذيرا شدند. خيلی زود زبانزد خاص و عام گرديد. در محافل علمی از نبوغ سرشار و دانش بسيارش داستانها گفتند و کاروانيانی که از بغداد رهسپار شرق و غرب می شدند برای مردم شهرهای سرِ راه از نبوغ و هوشياری وی حکايتها روايت ميکردند تا آنکه حشمت و شوکتش به پايه ای رسيد که حتی در اميران و پادشاهان و وزيران معاصر خود اثر گذاشت.



در سال 478 هجری، غزالی يکی از بزرگانی بود که با عنوان حجةالاسلام و استاد برگزيده نظاميه بغداد، در مراسم نصب المستظهر بالله – بيست و هشتمين خليفه عباسی- بر مسند خلافت، شرکت جست و با وی بيعت کرد. خودش در نامه ای که به سال 504 هجری در پاسخ نظام الدين احمد نوشته است، ضمن ابراز ندامت از زندگی جنجالی و اشرافی گذشتهء خويش، چنين می نگارد: «در بغداد از مناظره کردن چاره نباشد، و از سلام دارالخلافه امتناع نتوان کرد.»





مردم گريزی (488 ه.ق = 1094 م)



پس از آنکه در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسيد، و در ميان خاص و عام مقامی برتر از همه پيدا کرد، دريافت که ازاين راه نمی توان به آسايش و آرامش روحی رسيد. پس از ترديد بسيار سرانجام دنباله روِ صوفيان وارستهء بی نام و نشان شد. به بهانه زيارت کعبه از بغداد بيرون رفت، چندی به گمنامی به جهانگری پرداخت و سالها در حجاز و شام و فلسطين با خويشتنِ خويش به خلوت نشست تا داروی درد درونی خود را پيدا کند. به تاريخ اين گوشه نشينی نيز در پاسخ غزالی به نامه نظام الدين احمد چنين اشارت رفته است:



«چون بر سر تربت خليل – عليه السلام – رسيدم، در سنه تسع و ثمانين و اربعمائه (489 ه.ق)، و امروز قريب پانزده سال است، سه نذر کردم: يکی آنکه از هيچ سلطانی هيچ مالی قبول نکنم، ديگر آنکه به سلام هيچ سلطانی نروم، سوم آنکه مناظره نکنم. اگر دراين نذر نقض آورم، دل و وقت شوريده گردد…»





بازگشت به ميان مردم (499 ه.ق = 1105 م)



ازاين راز هم خودش چنين پرده برگرفته است:



«اتفاق افتاد که در شهور سنهء تسع و تسعين و البعمائه (499 هجری) نويسندهء اين حرفها، غزالی، را تکليف کردند- پس ازآنکه دوازده سال عزلت گرفته بود، و زاويه ای را ملازمت کرده- که به نيشاپور بايد شد، و به افاضت علم و نشر شريعت مشغول بايد گشت که فترت و وهن به کار علم راه يافته است. پس دلهای عزيزان از ارباب قلوب و اهل بصيرت به مساعدت اين حرکت برخاست و در خواب و يقظت تنبيهات رفت که اين حرکت مبدأ خيرات است و سبب احيای علم و شريعت. پس چون اجابت کرده آمد و کار تدريس را رونق پديد شد و طلبه علم از اطراف جهان حرکت کردن گرفتند، حسّاد به حسد برخاستند…»



اين حسودان که غزالی به آنها اشاره کرده است، روحانيون حنفی مذهب بوده اند که در دستگاه سنجر شوکت و قدرتی يافته بودند. پس برای حفظ مقام و منصب خويش با برخی از فقيهان مالکی مذهب، از مردم طرابلس غرب، همداستان شدند تا بزرگمردی چون غزالی را با تهمت و نيرنگ از ميدان بدر کنند، يا برای پيشبرد مقاصد خود از قدرت شافعی مذهبان بکاهند. غزالی در حضور سلطان سنجر که به لشکرگاه اش حاضر گشته بود، چنين دفاع می کند:



«و اما حاجت خاص آن است که من دوازده سال در زاويه ای نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک- رحمة الله عليه- مرا الزام کرد که به نيشاپور بايد شد. گفتم: “اين روزگار سخن من احتمال نکند که هرکه درين وقت کلمةالحق بگويد در و ديوار به معادات او برخيزد.” گفت: “[سنجر] ملکی است عادل، و من به نصرت تو برخيزم.” امروز کار به جايی رسيده که سخنهايی می شنوم که اگر در خواب ديدمی گفتمی اضغاث احلام است. اما آنچه به علوم عقلی تعلق دارد، اگر کسی را برآن اعتراض است عجب نيست، که در سخن من غريب و مشکل که فهم هرکس بدان نرسد، بسيار است. لکن من يکی ام، آنچه در شرح هرچه گفته باشم، با هرکه در جهان است درست می کنم و از عهده بيرون می آيم؛ اين سهل است. اما آنچه حکايت کرده اند که من در امام ابوحنيفه- رحمة الله عليه- طعن کرده ام، احتمال نتوانم کرد…»





در کنار مردم ديار خود (503 ه.ق = 1109 م)



پس از آنکه وسوسه نامردمان در دل سلطان سنجر اثر گذاشت، اين پادشاه کس فرستاد و حجةالاسلام را، که در زادگاه خود طابران طوس به تعليم و عبادت سرگرم بود به لشکرگاه خويش، تروغ- نزديک مشهد امروز- فرا خواند. غزالی چون دريافت که در کف شير نر خونخواره ای قرار گرفته و از رفتن چاره نيست، بهانه آورد و با نامه ای استادانه خشم سلطان سنجر را فرونشانيد.



پس از درگذشت شمس الاسلام کيا امام هراسی طبری، فقيه شافعی و استاد نظاميه بغداد که او نيز از شاگردان برگزيده امام الحرمين و همدرس غزالی بوده است، به اشارت خليفه عباسی و سلطان سنجر، وزير عراق ضياء الملک احمد فرزند نظام الملک به وزير خراسان صدرالدين محمد فرزند فخرالملک نامه ای نوشت که غزالی را با نوازش و دلجويی به بغداد بازگرداند تا شاگردان مدرسه نظاميه از نابسامانی نجات يابند. ولی غزالی وارسته و دست از همه چيز شسته، تسليم نشد و اعراض کرد.





پيوستن به جاودانگان (505 ه.ق = 1111 م)



مرتضی زبيدی نويسنده بزرگترين شرح بر احيائ علوم الدين پايان زندگی غزالی را، در مقدمه خويش بر شرح احياء با نقل از گفته های ديگران، نيک نگاشته است که ترجمه بخش اول آن چنين است:



گفته اند که اوقات خود را پيوسته به تلاوت قرآن و همنشينی با صاحبدلان و گزاردن نماز مشغول می داشت تا جمادی الآخر سال پانصد و پنج فرا رسيد. احمد غزالی، برادر حجةالاسلام، گفته است: «روز دوشنبه به هنگام صبح، برادرم وضو ساخت و نماز گزارد و گفت “کفن مرا بياوريد” آوردند. گرفت و بوسيد و بر ديده نهاد و گفت: “سمعاً و طاعةً للدخولِ عَلی الـمَلِک” آنگاه پای خويش را در جهت قبله دراز کرد و پيش از برآمدن خورشيد راهی بهشت گرديد.»





آثار غزالی



غزالی در جهان دانش و دورانديشی از جمله بزرگترين نام آوران برخوردار از انديشه انسانی است، متفکرِ وارسته ای است که در ميان مردم روزگار به بالاترين پايگاه انديشه راه يافته است. پس اگر در مورد تعداد آثار مردی پرکار و فراوان اثر چون او، مبالغه شود و حقيقت و افسانه درهم آميزد، جای شگفتی نخواهد بود.



غزالی همچو ارسطو، از دانشوران بلند آوازه ای است که علاوه بر نوشته های اصلی خودش، با گذشت زمان کتابهای فراوان ديگری به وی نسبت داده اند. کتابهايی که تعدادش شش برابر رقمی است که خودش دوسال پيش از مرگ- در نامه ای که به سنجر نوشته- ياد آورشده است. آميختن همين آثار فراوان با کتابهای اصلی او، کار پژوهش را بر اهل تحقيق چنان دشوار کرده که برای شناسايی درست از نادرست پژوهشگران را به معيار دقيق- يعنی ترتيب تاريخی آثار غزالی- نياز افتاده است، معياری که می تواند تاريخ پيدايش هريک از آثار اصلی غزالی را روشن سازد. شناخت دوران تکامل انديشه اين بزرگ استاد تنها با وجود چنين معياری امکان پذير است و بدين وسيله ممکن است از چگونگی تحول بزرگی که در زندگی پرنشيب و فراز او رخ نموده آگاه شد.





ترتيب آثار غزالی – خوشبختانه خاورشناسان در زمينه ترتيب تاريخی آثار غزالی بسيار کار کرده اند. از گُشه و مکدونالد و گلد زيهر که بگذريم، نخستين خاورشناسی که در کتاب خويش زير عنوان ترتيب تاريخی مؤلفات غزالی سخن گفته است لوئی ماسينيون است که زمان آثار غزالی را در چهار مرحله تنظيم کرده است. پس از وی، اسين پلاسيوس و مونت گمری وات بحث را درباره تشخيص مؤلفات اصيل و مشکوک غزالی آغاز کردند. آنگاه موريس بويژ برای ترتيب تاريخی آثار غزالی به کار جامع تری می پردازد و در تکميل کار خاورشناسان پيش از خود راه بهتری در پيش ميگيرد ولی پيش ازآنکه حاصل کارش منتشر شود به کام مرگ فرو می رود. خوشبختانه کار نيمه تمام اين دانشمند را استاد لبنانی دکتر ميشل آلارد تکميل نموده و در سال 1959 منتشر کرده است.



سرانجام دانشمند مصری دکتر عبدالرحمن بدوی از مجموع پژوهشهای خاورشناسان ياری ميگيرد و به نگارش کتاب نفيس خود مؤلفات الغزالی می پردازد. اين کتاب به مناسبت جشنوارهء هزارمين سال ميلاد ابوحامد امام محمد غزالی در تابستان سال 1960 ميلادی منتشر شده است. در اين کتاب از 457 کتاب اصل و منسوب و مشکوک ياد شده که مؤلف، هفتاد و دو تای آنها را بی ترديد از آنِ غزالی دانسته و در صحت بقيه ترديد نموده است:



- از شماره 73 تا 95 نام کتابهايی است که مشکوک است از غزالی بوده باشد.



- از شماره 96 تا 127 نام کتابهايی است که به احتمال زياد از غزالی نيست.



- از شماره 128 تا 224 نام فصلی يا بابی از کتابهای غزالی است که ناروا به جای کتابی مستقل به نام وی ثبت شده است.



- از شماره 225 تا 273 نام تلخيص کتابی از کتابهای غزالی است يا نام کتابهای ردّی و انتقادی است که ديگران بر آثار غزالی نوشته اند و بخطا به نام وی ثبت شده است. مانند تلخيص احيائ علوم الدين که ابن الجوزی آن را تلخيص و تدوين کرده است.



- از شماره 274 تا 379 نام کتابهايی است که به عنوان شرح و ستايش درباره آثار غزالی تأليف و تدوين شده و مؤلف آنها نامعلوم است، مانند کتاب الانتصار لماوقع فی الاحياء من الاسرار.



- از شماره 381 تا پايان کتاب نام نسخه های خطی موجود از آثار غزالی و منسوب به اوست که در کتابخانه های جهان موجود است.







ترتيب تاريخی آثار امام محمد غزالی در پنج مرحله





37. جواهر القرآن

38.کتاب الاربعين فی اصول الدين

39. کتاب المضنون به علی غير اهله

40. المضنون به علی اهله

41. کتاب الدرج المرقوم بالجداول

42. القسطاس المستقيم

43. فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه

44. القانون الکلی فی التأويل

45. کيميای سعادت (فارسی)

46. ايها الولد

47. اسرار معاملات الدين

48. زاد آخرت (فارسی)

49. رسالة الی ابی الفتح احمد بن سلامة

50. الرسالة اللدنيّه

51. رسالة الی بعض اهل عصره

52. مشکات الأنوار

53. تفسير ياقوت التأويل

54. الکشف و التبيين

55. تلبيس ابليس

د-بازگشت به سوی مردم و دومين دوران درس:

56. المنقذ من الضلال

57. کتب فی السحر و الخواص الکيميا

58. غور الدور فی المسئلة السريجية

59. تهذيب الاصول

60. کتاب حقيقة القولين

61. کتاب اساس القياس

62. کتاب حقيقة القرآن

63. المستصفی من علم الصول

64. الاملاء علی مشکل «الحياء»

هـ آخرين سالهای زندگی، 503 تا 505 هجری:

65. الاستدراج

66. الدرة الفاخرة فی کشف علوم الآخرة

67. سرالعالمين و کشف ما فی الدارين

68. نصيحة الملوک (فارسی)

69. جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل

70. رسالة الاقطاب

71. منهاج العابدين

72. الجام العوام


الف- آثار سالهای دانش آموزی غزالی، از سال 465 تا 478 هجری:

1. التعليقة فی فروع المذهب

2. المنخول فی الاصول

ب- آثار نخستين دوران درس و بحث:

3. البسيط فی الفروع

4. الوسيط

5. الوجيز

6. خلاصة المختصر و نقاوة المعتصر

7. الـمُنـتَحَل فی علم الجدل

8. مآخد الخلاف

9. لباب النظر

10. تحصيل المآخذ فی علم الخلاف

11. المبادی و الغايات

12. شفاء الغليل فی القياس و التعليل

13. فتاوی الغزالی

14. فتوی (فی شأن يزيد)

15. غاية الغور فی دراية الدور

16. مقاصد الفلاسفه

17. تهافت الفلاسفه

18. معيار العلم فی فن المنطق

19. معيار العقول

20. محک النظر فی المنطق

21. ميران العمل

22. المستظهری فی الرد علی الباطنية

23. حجة الحق

24. قواصم الباطبيه

25. الاقتصاد فی الاعتقاد

26. الرسالة القدسيه فی قواعد العقليه

27. المعارف العقلية و لباب الحکمة الالهيه

ج- آثار دوران خلوت نشينی و مردم گريزی:

28. احياء علوم الدين

29. کتاب فی مسئلة کل مجتهد مصيب

30. جواب الغزالی عن دعوة مؤيد الملک له

31. جواب مفصل الخلاف

32. جواب المسائل الاربع التی سألها الباطنيه بهمدان من ابی حامد الغزالی

33. المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی

34. رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه

35. بداية الهداية

36. کتاب الوجيز فی الفقه





متن فوق بخشی از مقدمهء مرحوم حسين خديوجم است که بر کتاب «کيميای سعادت» نوشته



چاپ چهارم، سال 1368، تهران



ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
Back to top
View user's profile Send private message
Adv



PostPosted: Tue Jun 24, 2008 4:18 pm    Post subject: Adv






Back to top
Display posts from previous:   
Post new topic   Reply to topic    The World Philosophy of Orodism Forum Index -> The Philosopher Hakim Orod Bozorg quotes about Humanity All times are GMT + 1 Hour
Page 1 of 1

 
Jump to:  
You cannot post new topics in this forum
You cannot reply to topics in this forum
You cannot edit your posts in this forum
You cannot delete your posts in this forum
You cannot vote in polls in this forum
You cannot attach files in this forum
You cannot download files in this forum





The World Philosophy of Orodism topic RSS feed 
Powered by MasterTopForum.com with phpBB 2003 - 2008